loading...
به وبلاگ خودتون خوش آمدید!
سعید نورین بازدید : 420 پنجشنبه 04 شهریور 1389 نظرات (0)

دستان دعا كننده

 

اين داستان مربوط به اواخر قرن 15 است :.

در يك دهكده كوچك نزديك نورنبرگ خانواده اي با18بچه زندگي مي كردند. براي امرار معاش اين خانواده بزرگ، پدر مي بايستي18ساعت در روز به هر كار سختي كه در آن حوالي پيدا مي شد تن مي داد. در همان وضعيت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18بجه) رويايي را در سر مي پروراندند. هر دوشان آرزو مي كردند نقاش چيره دستي شوند، اما خيلي خوب مي دانستند كه پدرشان هرگز نمي تواند آن ها را براي ادامه تحصيل به نورنبرگ بفرستد.

يك شب پس از مدت زمان درازي بحث در رختخواب، دو برادر تصميمي گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده مي بايست براي كار در معدن به جنوب مي رفت و برادر ديگرش را حمايت مالي مي كرد تا در آكادمي به فراگيري هنر بپردازد، و پس از آن برادري كه تحصيلش تمام شد بايد در چهار سال بعد برادرش را از طريق فروختن نقاشي هايش حمايت مالي مي كرد تا او هم به تحصيل در دانشگاه ادامه دهد.

آن ها در صبح روز يك شنبه در يك كليسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن هاي خطرناك جنوب رفت و براي 4 سال به طور شبانه روزي كار كرد تا برادرش را كه در آكادمي تحصيل مي كرد و جزء بهترين هنرجويان بود حمايت كند. نقاشي هاي آلبرشت حتي بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصيلي او درآمد زيادي از نقاشي هاي حرفه اي خودش به دست آورده بود.

وقتي هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر براي موفقيت هاي آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال يك ضيافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ايستاد و يك نوشيدني به برادر دوست داشتني اش براي قدرداني از سال هايي كه او را حمايت مالي كرده بود تا آرزويش برآورده شود، تعارف كرد و چنين گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا مي تواني به نورنبرگ بروي و آرزويت را تحقق بخشي و من از تو حمايت مي كنم.

تمام سرها به انتهاي ميز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازير شد. سرش را پايين انداخت و به آرامي گفت: نه! از جا برخاست و در حالي كه اشك هايش را پاك مي كرد به انتهاي ميز و به چهره هايي كه دوستشان داشت، خيره شد و به آرامي گفت: نه برادر، من نمي توانم به نورنبرگ بروم، ديگر خيلي دير شده، ‌ببين چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندين بار شكسته و در دست راستم درد شديدي را حس مي كنم، به طوري كه حتي نمي توانم يك ليوان را در دستم نگه دارم. من نمي توانم با مداد يا قلم مو كار كنم، نه برادر، براي من ديگر خيلي دير شده...

بيش از45سال از آن قضيه مي گذرد. هم اكنون صدها نقاشي ماهرانه آلبرشت دورر، قلمكاري ها و آبرنگ ها و كنده كاري هاي چوبي او در هر موزه بزرگي در سراسر جهان نگهداري مي شود.

يك روز آلبرشت دورر براي قدرداني از همه سختي هايي كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پينه بسته برادرش را كه به هم چسبيده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصوير كشيد. او نقاشي استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاري كرد اما جهانيان احساساتش را متوجه اين شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را " دستان دعا كننده" ناميدند.

اگر زماني اين اثر خارق العاده را مشاهده كرديد،‌ انديشه كنيد و به خاطر بسپاريد كه روياهاي ما با حمايت ديگران تحقق مي يابند

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
مدیر وبلاگ : SAEED NOORY سلام . به وبلاگ خودتان خوش آمدید، ((((دوست عزیز با عضویت در این وبلاگ میتوانید مطلب دلخواهتان را بنویسید )))) *** اعضای محترم وبلاگ میتوانند با ورود به انجمن ، گفتگوی آنلاین داشته باشند ***
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا مطلب مورد نظرتان را یافتید؟
    اگر بخواهید کامپیوتر داشته باشید،کدام را تهیه می کنید؟
    اگر بخواهید بازی کنید ، کدام دستگاه را تهیه خواهید کرد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 392
  • کل نظرات : 83
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 67
  • باردید دیروز : 24
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 526
  • بازدید ماه : 526
  • بازدید سال : 29,985
  • بازدید کلی : 357,933
  • کدهای اختصاصی

    فال عشق

    تور
    تبادل لینک هوشمند : برای تبادل لینک ابتدا مارا با عنوان به وبلاگ خودتون خوش آمدید! وآدرس http://shn.rozblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

    ارسال لینک

    مترجم سایت

    مترجم سایت

    Seo Monitor

    widgets